کتابخانه شاهد | ||||||||
پیرمرد به تلخی گفت: "بله من یک دزدم. اما فقط یک بار در زندگیام دزدی کردم. و آن عجیب ترین سرقتی بود که تا به حال روی داده. ماجرا مربوط میشود به یک کیف جیبی پر از پول..." تاکید کردم: "به نظرم چیز خیلی عجیبی نیست"
اکیلّه کمپنیلی achille campanile برگردان: عاطفه عمادلو kanoonweb.comکانون ادبیات ایران [ دوشنبه 90/1/29 ] [ 1:12 عصر ] [ پیام ]
[ نظرات () ]
لطفا تا آخرش بخونید
- چقدر خنده داره که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست ، ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!
- چقدر خنده داره که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید میریم کم به چشم میاد!
- چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره!
- چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم! - چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانیتر از حدش میشه شکایت میکنیم و آزردهخاطر میشیم!
- چقدر خنده داره که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین رمان دنیا خیلی آسونه!
- چقدر خنده داره که سعی میکنیم ردیف جلو صندلیهای یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم! - چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت، زمان کافی در برنامهی روزمرهمون پیدا نمیکنیم اما بقیه برنامهها رو سعی میکنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
- چقدر خنده داره که شایعات روزنامهها رو به راحتی باور میکنیم اما سخنان قرآن رو به سختی باور میکنیم! - چقدر خنده داره که همه مردم میخوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن! - چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیامک و یا ایمیل به دیگران ارسال میکنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا میگیره امّا وقتی سخن و پیام الهی رو میشنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می کنیم! خنده داره اینطور نیست؟
دارید می خندید ؟ دارید فکر می کنید؟ این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید که او خدای دوستداشتنیست.
- آیا این خنده دار نیست که وقتی میخواهید این حرفا را به بقیه بزنید خیلیها را از لیست خود پاک میکنید؟ بهخاطر اینکه مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارند!
این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره
http://www.machinalat.blogfa.com
[ جمعه 90/1/26 ] [ 3:57 عصر ] [ پیام ]
[ نظرات () ]
مادر جان کجا می روی!رفتن برای تو زود است و گرد یتیمی نشستن به روی ما زودتر.ما هنوز کوچکیم،از آب و گل در نیامدایم،هنوز درد یتیمی را احساس نکردیم. گل تا وقتی نهال است نیاز به گلخانه و باغبان دارد. تاب سوز و سرما و باد و طوفان را ندارد، و ما از نهال کوچکتریم و از غنچه ظریف تر و پاک تر . مادر جان ! برای محافظت ما نمان،نمان برای اینکه از ما مراقبت کنی،لباس ما را شستشو دهی و غذا برایمان درست کنی . مادر تو اکنون نیاز به پرستار داری.بمان برای اینکه ما تو را به روی چشمهای خود مداوا کنیم. مادر جان!تو اکنون به کشتی نجات طوفان زده می مانی که به سنگ کینه جُهال غریق،شکسته ای و پهلو گرفته ای. مادر!می دانیم که سینه ات خسته ،دنده پهلویت شکسته ،صورتت کبود شده ، چشمت قرمز شده،بازویت مثل بازوبند ورم کرده، محسن عزیزت بی گناه کشته شده اما مادر مهربانم ،بمان برای اینکه بی مادر نباشیم،بمان برای اینکه ما مادری چون تو داشته باشیم،مادر بمان تا بوی بهشت را از تو استشمام کنیم ، مادر بمان که بهشت بوی تو می دهد. مادر عزیزم! می دانم که خسته ای، می دانم که مصیبت بسیار دیده ای،اما تو خورشیدی مادر! بمان! به کرکسان روزگار نگاه نکن، تو به خاطر همین چند چشم که آفتاب را می فهمند، بمان. مادر خوبم! می دانم هنگام راه رفتن دست به پهلو و دیوار می گذاری ، می دانم با بازوی ورم کرده گیسوان زینبت را شانه می زنی، می دانم که در بستر آرامیده ای و چشم به در دوخته ای تا علی مظلوم بیاید، می دانم که می خواهی خود در را به روی بابایم باز کنی،می دانم که صورت کبود و دردهایت را از علی مخفی می سازی،ولی مادر !بمان که دل علی به تو خوش است. مادر! نگاه کن به حسنت ، بنگر به حسین عزیزت،بنگر به زینب و ام کلثومت ،همه نالانند و غمگین، مادر عزیزم! گریه زینب را می بینی؟ یا کربلای زینب را. مادر جان! می دانم بچه های معصومت را دوست داری، اما مادر مهربانم ،غربت مولا جگر سوز است ،همه بابایم را تنها گذاشته اند، مادر تو تنها یار و یاور بابایی، تو لنگر گاه غم مولایی،کجا می روی بمان، که با رفتنت خون از چشمان فلک می ریزد. مادرم! ما با گریه تو و بابا چه کنیم؟ مادرم در چشمان پر از اشک تو می نگرم، علی می بینم ، و در چشمان پرخون بابا می نگرم صورت سیلی خورده تورا می بینم ، مادر بمان. مادر پهلو شکسته ام! می دانم که با گریه به بابا می گویی، وای گریه نکن علی جان! من گریه ام برای توست ، تو چرا اشک می ریزی؟ تو مظلوم ترین مظلوم عالمی، علی جان ! گریه بر تو رواتر است . من آنچه کردم برای دفاع از حقوق مغضوب تو بود. پس تو گریه نکن علی جان! عالم باید برای اینهمه غربت و تنهایی تو گریه کند. مادرم به بابایم می گوید: علی مظلوم ببین بچه هایم را هر کدام گوشه ای ایستاده و سر به دیوار نهاده و آهسته گریه می کنند که مبادا دشمن خوشحال شود! علی جان! اکنون اوّل آسایش و ابتدای راحتی من است و آغاز مصیبت تو . علی جان! می دانم که رفتنی ام تو و کودکانم را به خدا می سپارم ؛ و سلام مرا تا قیامت به فرزندان آینده مان برسان. [ پنج شنبه 90/1/25 ] [ 5:20 عصر ] [ پیام ]
[ نظرات () ]
زبانحال امام حسین(ع) با مادرش چرا مادر چنین رنگت پریده کدامین غم تو را قامت خمیده در ایام بهار زندگانی مگر پیک خزان از ره رسیده هوا ابری بوَد اندر بهاران بود رنگین کمانش خوش پدیده فلک رنگین کمان سرخ و نیلی چرا در گوشه چشمت کشیده زسیلی رُخ کبود و دیده خونین چنین قوس و قَزَح آیا که دیده اگر بودی فدک ملک مسلّم چرا اسناد را ثانی دریده؟ چرا بر تکیه گاه باب و جدم به ناحق پیر غاصب آرمیده فدک را گر خدا بر تو عطا کرد چرا در سینه ها خارش خلیده دریغا همچو ملک پُر بها را فقط ثانی به یک سیلی خریده چرا بر بوسه گاه ختم مرسل ز سیلی دست نامحرم رسیده
شعر از استاد رحیم منزوی اردبیلی [ پنج شنبه 90/1/25 ] [ 11:53 صبح ] [ پیام ]
[ نظرات () ]
روزی ابوسعید ابوالخیر در مسجدی قرار بود صحبت کند ،مردم از همه روستاهای اطراف برای شنیدن سخنان او هجوم آورده بودند.در مسجد جایی برای نشستن نبود و عده ای هم در بیرون ایستاده بودند .شاگرد اوسعید رو به مردم کرد و گفت«تو را به خدا یک قدم پیش بگذارید!»مردم قدمی پیش گذاشتند.سپس نوبت به سخنرانی ابوسعید شد.ابو سعید از سخنرانی خوداری کرد و گفت«من صحبتی ندارم!» اطرافیان حیرت زده پرسیدند و گفتند«مگر می شود،این همه مردم برای شنیدن سخنان شما آمده اند!ولی باز هم ابوسعید بر سر حرف خود ایستاده بود،وقتی با اصرار مستمر اطرافیان مواجه شد »گفت: «همه حرفی را که من می خواستم بگویم ،شاگردم زد.او گفت : از جایی که ایستاده اید یک قدم پیش بیایید و من نیز این سخن را می خواستم ظرف مدت یک ساعت در لا بلای سخنانم به مردم بفهمانم !» بر گرفته از کتاب لطفاّ گوسفند نباشید محمود نامنی
شیخ ابوسعید فضل الله بن ابیالخیر محمد بناحمد میهنی یا میهنهای (مهنهای) از عارفان بزرگ و مشهور اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری است، ولادت او در سال 357 هجری در شهرکی به نام میهنه یا مهنه از توابع خراسان اتفاق افتاده است. علوم مقدماتی را که صرف و نحو و لغت باشد در همان شهر آموخته و چون اندیشهی فقه داشته به مرو رفته است. در مرو به مدت پنج سال در حوزهی درس امام ابوعبدالله حضری حاضر شده و پس از درگذشت وی، پیش امام ابوبکر قفال مروزی پنج سال دیگر فقه خوانده است. سپس از مرو قصد سرخس کرده چون به سرخس رسید نزد امام ابوعلیزاهر بناحمد که علم تفسیر و حدیث میگفته رفته است و چون مدتی تفسیر و اصول و اخبار رسول را فراگرفته، اتفاق ملاقات او با لقمان سرخسی که از عاقلان مجانین بوده، افتاده است. لقمان سرخسی او را به در خانقاه(ابوالفضل محمد بن حسن سرخسی) برده و دست او بدست ابوالفضل داده است و این پیر ابوالفضل مرید (شیخ ابوعبدالله بنعلی سراج طوسی) بوده است. پیر ابوالفضل مراد شیخ ابوسعید بوده و شرایط تهذیب اخلاق و ریاضت به او فرا داده است. شیخ ابوسعید پس از اخذ طریقهی تصوف به دیار خود (میهنه) برگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و سپس نزد ابوالفضل محمد بن حسن سرخسی، آمده و به اشارهی شیخ و خود به نیشابور رفت و در نیشابور از عبدالرحمن محمد حسین بن محمد سلمی نیشابوری، صاحب طبقات الصوفیه خرقهی ارشاد گردید و به میهنه برگشت و در آنجا خانقاهی بنا کرده و به تربیت و ریاضت پرداخته و پس از هفت سال با مرگ ابوالفضل سرخسی به شهر آمل رفته و در آن شهر برای بار دوم از دست ابوالفضل احمدبنعبدالکریم قصاب آملی از خلفای محمد بن عبدالله ... خرقه گرفته و یک سال در شهر عامل مقام کرده و باز به نیشابور بازگشته است. در این سفرها بزرگان علمی و شرعی نیشابور با او به مخالفت برخاستند، اما چندی نگذشت که مخالفت به مودت بدل شد و مخالفان وی تسلیم شدند. ابوسعید پس از یک سال اقامت در نیشابور به میهنه مراجعت کرد و عاقبت در همانجا که چشم به دنیای ظاهر گشوده بود شب آدینهی چهارم شعبان سال 440هجری، وقت نماز خفتن دنیا را بدرود گفت. و روح بزرگ خود را که همه در کار ... مردمان میداشت تسلیم خدای بزرگ کرد. غیر از گفتار منظوم عربی و فارسی و رباعی گفتار و مأثورات و حکایات و حالات او، دو کتاب باقی مانده است: یکی (اسرارالتوحید فی مقالات الشیخ ابی سعید)که محمد بن منور میهنی نوادهاش آن را تألیف کرده است و دیگری، (حالات و سخنان شیخ ابوسعید ) که بطور احتمال مؤلف آن، کمالالدین محمد، پسر عموی پسر مؤلف اسراالتوحید است. هرمان اته خاورشناس نامی آلمانی دربارهی شیخ ابوسعید ابوالخیر چنین آورده است: (وی نه تنها استاد دیرین شعر صوفیانه به شمار است بلکه صرفنظر از رودکی و معاصرینش، میتوان او را از مبتکرین رباعی که زاییده طبع ایرانی است دانست. ابتکار او در این نوع شعر از دو لحاظ است: یکی آنکه وی اولین شاعر است که شعر خود را منحصراٌ به شکل رباعی سرود. دوم آنکه رباعی را بر خلاف اسلاف خود نقشی از نو زد که آن نقش، جاودانه باقی ماند. یعنی آن را کانون اشتعال آتش عرفان وحدت وجود قرار داد و این نوع شعر از آن زمان نمودار تصورات رنگین عقیده به خدا در همه چیز بوده است. اولین بار در اشعار اوست که کنایات و اشارات عارفانه بهکار رفته، تشبیهاتی از عشق زمینی و جسمانی در مورد عشق الهی ذکر شده و درین معنی از ساقی بزم و شمع شعلهور سخن رفته و سالک راه خدا را عاشق حیران و جویان، میگسار و مست، و پروانهی دور شمع نامیده که خود را به آتش عشق میافکند. بدیهی است در عقاید شاعرانهی ابوسعید مطالب مبهم و تاریک موجود است و تعیین خط مرز میان عشق زمینی و آسمانی، با مستی می و مستی عشق الهی بسی دشوار است، ولی این قامت به استثنای معدودی از استادان نظیر حافظ که به طریقهی اول تمایل دارد و سنایی و عطار و جلالالدین رومی که به دومی متمایلند در حق اغلب غزلسرایان و قصیدهگویان متأخرتر هم صدق میکند در هر صورت از رباعیهای ابوسعید نور تصوف واقعی میدرخشد مانند اعراض از علایق زمین و صرفنظر از لذات هر دو جهان و استخفاف نسبت به رسوم ظاهری ادیان و مذاهب، و تقدیر مجاهدات آزاد مردان راه خدا که در نظر آنان کعبه و بتخانه خالق و خلق یکی است و عقیده به وحدت کلی و اعتقاد به اینکه مظاهر کثیره در عالم ازل با ذات حق یکی بودهاند و جدایی کثرتی وجود نداشته است. باید این راه هم گفت که میان سروده ابوسعید گاهی احساسات عمیق مؤثری مشهود است که نمود کامل حکم و امثال و نغمههای شاعرانه است). از گفتهی اوست:« التوصیف قیام القلب مع الله بلاواسطه» [ چهارشنبه 90/1/24 ] [ 11:20 صبح ] [ پیام ]
[ نظرات () ]
|
||||||||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |