سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کتابخانه شاهد
 
قالب وبلاگ

حکایت اول:

در تاریخ ملل و نحل نمونه های فراوان به چشم می خورد مثلاً(معاویه دوم) را همه می شناسند. پدر او یزید قاتل حضرت اباعبداللّه علیه السّلام است که عمری را در می گساری و فساد بسر برده و مادرش از زنان بدنام چادر نشین قبیله بود که عمری در خدمت فحشاء و فساد می زیست و در رأس دودمان بنی امیه، چه جنایت ها که نکردند، مراحل گذشته تربیتی و عوامل قبل همه فاسد و خراب و آلوده بوده اند جدش ابوسفیان معروف است که همواره با رسول خدا و مسلمانان در جنگ بوده و پدر بزرگش معاویه، که در شرارت و قساوت و فساد زندگی همانند نداشت، اما استاد و مربی نمونه، معاویه دوم را عوض کرد، خط داد، جهت بخشید که پس از مرگ یزید در مسجد شام مرکز توطئه گران تاریخ و راهزنان راه خدا به منبر رفت، و آنگاه که همه آمده بودند تا با او برای خلافت بیعت کنند، پس از حمد و ثنای خدا، به رسول اکرم صلی اللهّ علیه و آله و اهل بیتش درود فرستاد و سپس علی علیه السّلام و خاندانش را به نیکی یاد کرد، آنهم در شام و در میان مردم آنجا، که آوردن نام علی علیه السّلام جرم بود و سالها ممنوع شده بود و همه مردم علی علیه السّلام را به زشتی یاد می کردند . آنگاه گفت :ای مردم جدم معاویه و پدرم یزید، غاصب حق خلافت بودند و بر من سخت و ناگوار است که می دانم آنها الآن به عذاب الهی دچارند، مردم، خلافت حق علی علیه السّلام و فرزندان اوست بروید و امام حق را بشناسید.

پس از بررسیهای فروان فهمیدند که استاد او از شیعیان اهل بیت علیهم السّلام بوده، می بینید که نقش استاد تمام آن نقش ها و حالات روانی و اخلاقی گذشته و عامل محیط و خانواده و عامل وراثت همه را از بین برده است و نقش دیگر، و رنگی نمونه به خود زد.

در این رابطه پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله می فرمایند:

"السعید قدیشقی و الشقی قد یسعد"

یعنی گاهی بر اثر عوامل مؤثر دیگر، سعید و صالح، شقی و بدبخت می گردد و شقی و تبهکار سعید و رستگار می شود.

همین طور ممکن است کودکی تمام مراحل گذشته را به سلامت طی کند اما عامل استاد و مربی او را به فساد و تباهی و رکود بکشاند .

از این رو مسئولیت اجتماعی دیگری به نام انتخاب استاد خوب و صالح دامنگیر پدران و مادران و نظام حاکم بر جامعه می باشد.(17)

 

حکایت دوم:

مرحوم سید مرتضی علوم بسیاری را تدریس می کرد و به شاگردان خویش درآمد ماهانه ای هم می داد، تا به سالی، قحط سالی شدید فرا رسید مردی یهودی برای بدست آوردن قوت روزانه حیله ای اندیشید و به مجلس سیّد آمد و اجازه خواست که نزد وی نجوم بخواند سید وی را اجازت داد و دستور داد جیره وی را روزانه دهند مرد مدتی چنین بود و سرانجام نزد سیّد اسلام آورد.(18)

حکایت سوم:

از استاد کل مرحوم وحید بهبهانی پرسیدند که چگونه به این مقام علمی و عزّت و شرف و مقبولیت رسیده ای؟ آقا در جواب نوشت:

من ابدا خود را چیزی نمی دانم و خود را در ردیف علمای موجود به شمار نمی آورم و آنچه ممکن است مرا به این رتبه رسانده باشد این است که هیچ گاه از تعظیم و بزرگداشت علماء و نام آنان به نیکی بردن خودداری ننمودم و هیچ وقت اشتغال به تحصیل را تا آنجا که مقدورم بود ترک نکردم و همیشه آنرا به انجام کارهای دیگر مقدم می داشتم.(19)

حکایت چهارم:

مرحوم حضرت امام خمینی زمانی که در آثارشان به مناسبتی نامی از استاد عرفان خود مرحوم شهید شاه آبادی می برند می نویسند : شیخ عارف کامل روحی فداه و در بیانیه ای که به مناسبت شهادت فرزند استاد شهید حجة الاسلام و المسلمین مهدی شاه آبادی صادر فرمودند اظهار می دارند: این شهید عزیز فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقاً حق حیات روحانی به گردن اینجانب داشت و زبان از عهده شکرش بر نمی آید.(20)

حکایت پنجم:

مرحوم علامه محمد حسین حسینی طهرانی در خصوص یکی از ویژگیهای استادشان مرحوم علامه طباطبایی آورده اند:

استاد ما (مرحوم علامه طباطبایی) نسبت به استاد سیر و سلوک خود (مرحوم قاضی) علاقه و شیفتگی فراوانی داشت. و حقاً در مقابل او خود را کوچک می دید و در چهره مرحوم قاضی یک دنیا عظمت و ابّهت واسرار توحید و ملکات و مقامات می جست مرحوم حسینی طهرانی شاگرد مرحوم علامه می فرماید: من یک روز به ایشان عطر تعارف کردم ایشان عطر را بدست گرفته و تأمل کردند و گفتند دو سال است که استاد ما مرحوم قاضی رحلت کرده اند و من تا به حال عطر نزده ام و تا همین زمان اخیر نیز هر وقت بنده به ایشان عطر می دادم در آنرا می بستند و در جیب شان می گذاردند و من ندیدم که ایشان پس از فوت استادشان عطر استعمال کنند. با این که از زمان رحلت استادشان سی و شش سال است که می گذرد.(21)

آنچه می دانم از آن یار بگویم یا نه

و آنچه بنهفته ز اغیار بگویم یا نه

دارم اسرار بسی در دل و در جان مخفی

اندکی زآنهمه بسیار بگویم یا نه

سخنی را که در آن بار بگفتم با تو

هست اجازت که در این بار بگویم یا نه

معنی حسن گل و صورت عشق بلبل

همه در گوش دل خار بگویم یا نه

وصف آنکس که در این کوچه و این بازار است

در سرکوچه و بازار بگویم یا نه(22)

حکایت ششم:

مرحوم آیت الله حاج شیخ عباسی قوچانی فرموده اند:

یکی از کسانی که خدمت مرحوم قاضی رسید، و از ایشان دستور می گرفت و جزء شاگردان وی محسوب می شد آقا میرزا ابراهیم عرب بود که پس از سالیان دراز ریاضت های سخت، به مطلوب اصلی نرسیده و برای وصول به کمال خدمت ایشان می رسید وی ساکن کاظمین بود و شغلش مرده شوئی بود و گویا خودش این شغل را مخصوصا به این جهت انتخاب نموده بود که از جهت ریاضت نفس، اثری قوی در نفس او داشته باشد چون خدمت مرحوم قاضی رسید گفت : من از شما تقاضا دارم که هر دستوری دارید به من بدهید ولی اجازه دهید من در میان شاگردان شما نباشم چون آنها تنبل هستند، مرا هم تنبل می کنند این تشرّف و گفتگوی وی با مرحوم قاضی در حالی بود که مرحوم قاضی از کنار شط فرات از کوفه به سوی مسجد سهله می رفتند و تقریباً تا نزدیکی مسجد سهله سخنانشان طول کشید مرحوم قاضی از او پرسیدند: آیا زن داری؟! گفت "نه" ولیکن خواهری و مادری دارم مرحوم قاضی به او فرمودند : روزی آنها را از کدام راه بدست می آوری؟ از سر ضرورت و ناچاری گفت من به هر چه میل می کنم، فورا برایم حاضر می شود مثلاً اگر از شط ماهی بخواهم فوراً ماهی خودش را از شط بیرون می افکند، این طور و با دست خود اشاره به شط نمود، فورا یک ماهی خودش را از درون آب به روی خاک پرتاب کرد. مرحوم قاضی به او فرمود: اینک یک ماهی دیگر بیرون بینداز، دیگر هر چه اراده کرد نتوانست! مرحوم قاضی به او فرمود: باید دنبال کسب روزی بروی و از طریق کار روزی خود را تهیه نمائی او تمام دستورات لازم را گرفت و به کاظمین مراجعت کرد و به شغل الکتریکی و سیم کشی پرداخت . و از این راه امرار معاش می کرد و حالات توحیدی او بسیار قوی و شایان تمجید شد بطوری که در نزد شاگردان مرحوم قاضی به قدرت فهم،عظمت فکر، و صحّت سلوک، و ارادت عرفانیه و نفحات قدسیه ربانیّه معروف و مشهور گردید.(23)

حکایت هفتم:

مرحوم علامه طباطبایی که از برجسته ترین علمای شیعه است و دارای کمالات و کرامات شگفت انگیزی است و در طول حیات خود خدمات شایانی را به شیعه کرده است تمام تأثیرات زندگی خود را مرهون توجهات مربی خود مرحوم " قاضی طباطبایی" دانسته است ایشان می گوید : وقتی در اوائل دوران طلبگی وارد حوزه علمیه نجف شدم سرگردان بودم به همین خاطر با توسّلی به امیرمؤمنان علیه السّلام و درخواست کمک از آن حضرت، با آیت اللّه قاضی طباطبایی روبرو شدم که اولین برخورد ما این گونه بود که: ناگهان دیدم دستی روی شانه ام خورد وقتی برگشتم ایشان را دیدم که با لحنی پدرانه به من فرمود: فرزندم دنیا می خواهی نماز شب بخوان آخرت می خواهی نماز شب بخوان.(24)

مرحوم علامه، تمام موفقیت خود را در پرتو نوع تربیت استاد خود مرحوم " قاضی" می داند و چنان احترامی برایش قائل است که هر جا یاد از ایشان می کرد می فرمود " روحی فداه(یعنی جانم به فدای او)، این نهایت و شدت علاقه مرحوم علامه به استادش را می رساند.

به هر حال مربی و کسی که عهده دار تربیت انسان می شود در موفقیت و پیروزی انسان نقش بسزایی دارد.(25)

"الحمدلله رب العالمین "


[ سه شنبه 90/2/13 ] [ 1:0 عصر ] [ پیام ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 34
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 105627